ابداع و تقلید عملهای اجتماعی بنیادیناند. ولی چیست آن جوهر یا قوهی اجتماعی که از طریقش این عمل تحقق مییابد و خودش تنها صورتی از آن است؟ به عبارت دیگر، چه چیزی ابداع یا تقلید میشود؟ چیزی که ابداع میشود، چیزی که تقلید میشود، همواره یک اندیشه یا یک اراده، یک تشخیص یا یک قصد است که به مقدار مشخصی از اعتقاد و تمایل مادیت میبخشد.
حال، پیشرفت چطور عملی میشود؟ وقتی کسی بر موضوع مفروضی تأمل میکند، ابتدا اندیشهای به ذهنش میرسد و بعد اندیشهای دیگر، و سپس در این روند از اندیشهای به اندیشهای دیگر میرود و اندیشههایی را در این بین کنار میگذارد تا آنکه در نهایت به ریسمانی چنگ میزند که وی را در رسیدن به راه حل مسئلهاش راهنمایی میکند و از آن لحظه به بعد خیلی زود از ابهام ذهنی به روشنای فکری دست مییابد. آیا در تاریخ نیز چنین اتفاقی روی نمیدهد؟ پیشرفت اجتماعی همچون پیشرفت فردی به دو طریق عملی میشود: با جایگزین کردن و با اندوختن. برخی یافتهها و ابداعها را تنها به عنوان جایگزین میتوان استفاده کرد و برخی دیگر را تنها میتوان اندوخت. پس تعارضهای منطقی و اتحادهای منطقی وجود دارند. وقتی ابداعی نو که در ابتدا میکروبی نامرئی و بعد مرضی کشنده است، نطفهای به همراه دارد که به ابداع قدیمی الحاق میشود و سرانجام آن را از بین میبرد، چگونه میتوان گفت که ابداع قبلی تحولی داشته است؟ وقتی مسیحیت با ویروس نفیهای اساسی اصول بنیادی امپراتوری روم را تلقیح کرد، آیا تحولی در این امپراتوری رخ داد؟ نه، این ضدتطور بود، شاید انقلاب یا تحول بود، ولی شکی نیست که تکامل نبود. در این مورد و نیز در مورد قبلی، اصولاً و اساساً چیزی جز تطور وجود ندارد، چراکه چیزی جز تقلید وجود ندارد؛ اما چون تنازعی بین این تطورها و تقلیدها وجود دارد، پس اشتباه بزرگیست که سرجمع این عناصر معارض را یک تطور واحد در نظر بگیریم
پس بر خلاف آنچه ممکن است از روی بعضی ظواهر استنباط کنیم، جریان تقلید از درون انسانها به بیرون انسانها سیر میکند. به بیانی دقیقتر، این پیشرفت از درون به بیرون دو معنا دارد: (۱) تقلید اندیشهها بر تقلید ابرازشان مقدم است. (۲) تقلید اهداف بر تقلید وسایل مقدم است. اهداف یا اندیشهها موجودیت درونی دارند و وسایل یا ابرازها موجودیت بیرونی. قطعاً به اینجا میرسیم که هر چیزی را که به نظرمان وسیلهای نو برای رسیدن به اهداف قدیمیمان است، یا هر چیزی را که به نظرمان خواستههای قدیمیمان را برآورده میکند، یا هر چیزی را که به نظرمان هیئتی تازه برای افکار قدیمیمان است، از دیگران گردهبرداری کنیم؛ و توأم با این گردهبرداری، شروع میکنیم به اتخاذ و اقتباس نوآوریهایی که افکار و غایات جدیدی را در ما بیدار میکنند. فقط این اهداف جدید و فقط این احتیاج به مصارف تازهاند که ما را به اختیار میگیرند و با سهولت و سرعتی بیشتر از وسایل یا ابرازهای مذکور خودشان را به ما انتقال میدهند.