پازولینی بحث را عوض میكند و کتاب «نغمههای پیزایی» را میگشاید و با نوعی وقار شروع به برخوانی آن میكند طوریكه ازرا پاوند حین گوشدادن به آن اشعار مات و مبهوت میماند
پازولینی متاثر شده. او خیلی خوب زجر بسیاری را كه شاعر در طول سالیان دراز در دارالمجانین متحمل شده میشناسد و شروع میكند به بازخوانی نغمهی شمارهی هشتاد و یكم او:
آنچه را که به راستی دوست میداری برجای میماند؛ باقی تفاله است
آنچه را که به راستی دوست میداری از تو جدا نخواهد شد
آنچه را که به راستی دوست میداری میراث حقیقی توست
جهان از آن کیست؟ از آن من؟ از آن دیگران؟ یا از آن هیچ کس؟
نخوت را از خویش دور کن
این آدمی نبود که شجاعت و نظم و لطف را آفرید.
نخوت را از خویش دور کن
با تو سخن میگویم. از خویش دورش کن
و از جهان سرسبز بیاموز که جای تو کجاست.