به همان طریقی که تارد از پذیرش جامعه درمقام یک نظم بزرگتر و پیچیدهتر از موناد فردی امتناع میکند، از پذیرش عامل انسانی فردی درمقام چیزی واقعی که جامعه از بطنش ساخته شده هم امتناع میکند: خود یک مغز، یک ذهن، یک نفس، یک جسم متشکل از بینهایت «اشخاص کوچک» یا از «عاملیتها» است که هر کدامشان از باور و میل برخوردار هستند، و نسخهی تماموکمالشان از جهان را فعالانه اشاعه میدهند. عاملیت بهعلاوهی اثرگذاری و تقلید دقیقاً همان چیزی است که البته با کلماتی متفاوت یک شبکه بازیگر خوانده شده است. پیوند بین این دو ایده برای فهم نظریهی او الزامی است: او بدینخاطر هیچ مرزی بین طبیعت و جامعه قائل نیست که یک تقلیلگرا از سنخی عجیب است، و این خطر را میپذیرد که باوری به توضیح سطوح پایینی از طریق سطوح بالایی نداشته باشد و در مرز بین فیزیک، زیستشناسی، و جامعهشناسی متوقف نمیشود. این دشواری اصلی است: جوامع انسانی ویژه نیستند بدینمعنا که نمادین باشند، یا از فرد ساخته شده باشند، یا به خاطر وجود کلانسازماندهیها یا کلانتشکیلات. این جوامع صرفاً بدیندلیل در نظرمان ویژهاند که، اول، ما آنها را از درون میبینیم، و، دوم، آنها در مقایسه با هر جامعهی دیگری که فقط از بیرون آن را میفهمیم از عناصری معدود تشکیل میشوند.
برای اینکه یک جامعهشناس خوب باشیم باید از رفتن به بالا، از گرفتن منظری بزرگتر، از جمعآوری دورنماهای عظیم امتناع کنید! ای جامعهشناسها، به پایین نگاه کنید. حتی کورتر باشید، حتی باریکبینتر، حتی نزدیکتر به سطح زمین، حتی نزدیکبینتر. آیا تارد از ما نمیخواهد به آنچه «کمبین» به جای سراسربین خواندهام بپیوندیم؟ آیا او طرفدار آنچه برهان «جامعهی تخت» خواندهام نیست؟ «عکس بزرگ»، آن عکسی که با این ژست متعارف جامعهشناسها فراهم آمده که با دستهایشان در هوا شکلی نه بزرگتر از یک کدو تنبل را میکشند، همواره سادهتر و موضعیشدهتر است از انبوههای از مونادها که این عکس بزرگ نمیتواند همهاش را بیان کند: این عکس بزرگ نمیتواند بدون مونادها باشد، اما مونادها بدون آن هنوز چیزی برای خودشان هستند. امر اجتماعی، به دور از اینکه محیطی باشد که انسان در آن رشد و زندگی میکند، تنها چیدمانی بسیار کوچک از اتصالهای استانداردشدهی محدود است که تنها برخی از مونادها را در برخی از زمانها اشغال میکند، آنهم به شرطی که سنجهشناسیشان پیش از آنکه بهناگزیر با مقاومت درونی ناشی از بارورشدن نقشورزهای بینهایت کوچک درهمشکسته شود اکیداً تقویت و حفظ شود. به محض اینکه آن شبکههای بسیار کوچک را ترک میکنید، دیگر در امر اجتماعی نیستند، بلکه در «پلاسما»ی آشوبزایی غرق هستید که متشکل از یکعالم موناد است، یک آشوب، یک اختلاط درهمسرشته، که دانشمندان اجتماعی هر کاری بتوانند خواهند کرد که چشم در چشم به آن زل نزنند.