عملیات تراشد عملیاتی فیزیکی، زیستشناختی، روانی، و اجتماعیست که یک فعالیت بهوسیلهاش تدریجاً خودش را درون قلمروی «واقعیتی پیشافردی» منتشر و پخش میکند. این عملیات از جایی به جایی به خودش ساخت میبخشد و «هر منطقه از ساخت تقویمیافته بمثابة مبنا و الگویی برای منطقة بعدی عمل میکند». تراشد عملیاتیست که بهوسیلهاش یک ساخت پدید میآید، ساختاری که راهحل مشخصی را برای مسائل مطروحه در حوزهای بغرنجآفرین فراهم میآورد. تراشد نه استنتاج است و نه استقرا، چراکه مثل استنتاج در جای دیگری به دنبال اصلی نمیگردد تا مسئله را حل کند و مثل استقرا هم نیست که بر مبنای ویژگیهای مشترک دست به تعمیم بزند؛ عملیات تراشد یک تقسیم و فاززدایی از وجود در وضعیت تنش پیشافردیست، عملیاتی که خود از طریق عملیاتی دیگر پیش میرود. حدود نهایی طرح نظریة صورت و ماده مقدم بر این عملیات نیست: عملیات تراشد حدود نهایی نظریة مزبور را تولید میکند. تراشد نوعی همگنی خلاق را پیشفرض میگیرد، یک طنین درونی، که خصیصهی ماده در وضعیت شکلگیریست. در وضعیت پیشافردی، تقدیر هر نقطه به تمام نقاط دیگر بستگی دارد [با تمام نقاط دیگر به طنین درمیآید]. شرایط پیشافردی نوید هر شدن است.
تراشد با اعمال نفوذ بر تنشهای این حوزه به ساختی حلکننده منجر میشود، درست همانطور که عمق میدان به ادغام تصاویر نامنطبقی منجر میشود که چشمان راست و چپ آنها را فراهم آوردهاند ــ و خود این ادغام هم اثر عمیقی دارد ــ و این هم از خلال عملکرد تباین است. میتوان اضافه کرد که اطلاعات هرگز در شکلی ازپیشبستهبندیشده/ازپیشدادهشده قرار داده نمیشود (واقعیتی که در بنیاد نابسندگی نظریات کاملاً سایبرنیک اطلاعات است)؛ اطلاعات «تنشی بین واقعیات متباین» است [یا تنشی بین حیثیات واقع ناهمخوان]. میتوان اطلاعات را بمنزلة «دلالتی» تعریف کرد که «هر جایی ظهور میکند که یک عملکرد تفرد بعدی را کشف میکند که در آن واقعیتهای متباین میتوانند یک سیستم شوند.»
تراشد و واقعیت پیشافردی هر جایی وجود دارند که قلمروها جایگاه فعالیتهای ساختاربخشیاند که خودشان را فشرده یا تقویت میکنند. عملکرد تراشد یک فرایند فردیتیابیست. در قلمروی فیزیکی، تراشد بهسادگی تکرار پیشروندهایست که صرفاً با مدولاسیونش محدود میشود. برعکس، امر حیاتی، امر روانی، و امر اجتماعی از واقعیتی پیشافردی پدید میآیند که با تفردی واحد به اتمام نمیرسد [و نمیتواند به اتمام برسد]. موجود زنده حجمی دارد و همچنین میتواند درونیتی را بسازد که منزلگاه مرکزی خنثیست (یعنی قلب تفرد) طوری که طنینهای درونی را تکثیر میکند و به این ترتیب به رشتة تفردها راه میبرد. این فراپایداری محفوظ موجود زنده را به عاملی راستین و به تئاتر تفردها تبدیل میکند؛ فراپایداری به میانجیگری با خودش وارد میشود، و این درون مسئلهآفرین به ادغام فراپایداری با مسئلهای بزرگتر مجال میدهد: یعنی امر روانی، آنجا که فراپایداری بمنزلة مؤلفهای از یک مسئله و بنابراین بمثابة یک موضوع پا به میان میگذارد. پس تفرد درون حالت امر جمعی و امر روانیـاجتماعی استمرار مییابد ــ حالتهایی که خود را به امری صرفاً اجتماعی یا بینافردی تحویل نمیدهند. به این معنا، مفهوم واقعیت پیشافردی به براندازی نیرومند تقابل بین درونی/بیرونی راه میدهد و بر دوگانگی فرد واحدی غلبه میکند که با دنیایی روبرو میشود که در نسبت با آن بیگانه شده است. فرد میشود، و رابطهاش با جمع یک بعد از تفرد است.