مبارز‌ـ‌محقق

بالاخره یاد گرفتیم که قدرت (به مفهوم دولت در مقام مکان‌هندسی ممتاز تغییر) جایگاه تمام‌عیار امر سیاسی نیست. همان‌طور که اسپینوزا مدت‌ها قبل گفت این قدرت مکان اندوه و مطلق‌ترین عجز است. پس به ضدقدرت روی می‌آوریم. برای ما اندیشه‌ی رهایی‌بخش نه در پی تسخیر دستگاه دولتی برای اجرای تغییر بلکه در پی گریز از آن جایگاه‌ها و اجتناب از استقرار هر مرکز یا مرکزیت است. مبارزات برای رسیدن به منزلت و عدالت ادامه دارند: سرتاسر جهان دوباره به پرسش کشیده و ابداع شده است. همین فعال‌سازی مبارزه، همین پاتک راستین است که به تولید و انتشار فرضیه‌های ضدقدرت دامن می‌زند. این ضدحمله به شیوه‌های مختلف کار می‌کند و نه فقط با دشمنان مرئی بلکه همچنین با آن دست فعالان و روشنفکرانی مقابله می‌کند که می‌خواهند فعالیت‌های اجتماعی ضدقدرت را درون شاکله‌های ازپیش‌مستقر خلاصه کنند.

پژوهش مبارزه‌جویانه نه از روی مجموعه‌دانش‌های خودش در مورد جهان عمل می‌کند نه از سر اینکه چیزها چطور باید باشند. برعکس، مبارز‌ـ‌محقق‌ها تنها یک ضرورت دشوار دارند: وفادارماندن به «ندانستن»شان. از این منظر، چنین پژوهشی یک‌جور ضدپداگوژی اصیل است. پس مبارز‌ـ‌محقق همان‌قدر از روندهای نهادین دور است که از قطعیت‌های ایدئولوژیک؛ او با هر دو محقق آکادمیک و مبارز سیاسی نیز فرق دارد، و ناگفته پیداست که با یک بشردوست ان‌جی‌او، فعال سازمانی، یا شخص صرفا خیرخواه هم متفاوت است. در عوض، مبارز‌ـ‌محقق با این پرسش رویارو می‌شود که چطور زندگی را بر حسب رشته‌ای از فرضیه‌ها(ی عملی و نظری) به سوی مسیرهای (خود)رهاسازی سازمان دهد. فعالیت در جمع‌های خودآئین که از قواعد تحمیلی آکادمی تبعیت نمی‌کنند مستلزم ساختن پیوندهای ایجابی با دانش‌های فرعی، متفرقه، و پنهانی، و تولید پیکره‌ای از دانش‌های عملی ضدقدرت است. این کاملا مغایر است با استفاده از پراتیک اجتماعی به‌عنوان منبع تصدیق فرضیه‌های آزمایشگاهی. پس مبارزه‌ی پژوهشی هنر برقراری ترکیب‌هایی‌ست که پروژه‌ها و عناصر جامعه‌پذیری بدیل را از مؤلفه‌ی قدرت برخوردار خواهد کرد.

دانلود مقاله

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *