هیچ اقتصاد لیبیدویی وجود ندارد که با وسایلی دیگر بسطی ذهنی به اقتصاد سیاسی ندهد؛ هیچ سرکوب جنسی وجود ندارد که استثمار اقتصادی و انقیاد سیاسی را درونی کند. در عوض، میل بهمنزلهی لیبیدو همهجا پیشاپیش حاضر است، تمایل جنسی در سرتاسر ساحت اجتماعی در حرکت است و آن را در آغوش میکشد، تمایل جنسی با جریانهایی برخورد میکند که از زیر ابژهها، شخصها، و نمادهای یک گروه رد میشوند، و البته توزیع همین ابژهها، شخصها، و نمادها و نیز سرشتشان کاملاً به میل بهمنزلهی لیبیدو منوط است. اینجا آشکارا شاهد خصیصهی پنهان تمایلات جنسی میل هستیم که فقط با انتخاب مطلوبات جنسی و نمادهایشان تجلی مییابد (و در صورت لزوم، نمادها هم بهطرزی آگاهانه جنسیاند). در نتیجه، با اقتصاد سیاسی بهماهو طرفایم، اقتصاد جریانها، که ناخودآگاهانه لیبیدوییست: نه دو اقتصاد بلکه فقط یک اقتصاد وجود دارد، و میل یا لیبیدو (انرژی جنسی) ذهنیت اقتصاد سیاسیست. «دست آخر، امر اقتصادی پیشران ذهنیت است.»
درست بر حسب اتفاق، یک فعال سیاسی مبارز و یک روانکاو در یک شخص به هم میرسند و به جای اینکه هر کدام مشغول کار خودش باشد بیوقفه با هم ارتباط میگیرند، در هم مداخله میکنند، و با هم تلفیق میشوند ــ هرکدام خودش را با دیگری اشتباه میگیرد. حادثهای نامتعارف دستکم از زمان رایش. پیرـفلیکس گتاری اجازه نمیدهد که مسائل وحدت نفسْ وی را مشغول کنند. من نفسانی یکی دیگر از آن موضوعاتیست که باید زیر هجوم قوای سیاسی و تحلیلی باطلش کنیم. این فرمول گتاریست: «ما همه گروهکایم»، فرمولی در واقع منادی جستجو برای یک ذهنیت نو است، یک ذهنیت گروهی که به خودش اجازه نمیدهد تا درون کلی فروبسته شود که میخواهد یک من نفسانی یا یک خود (یا حتی بدتر از آن، یک فرامن نفسانی) را بازسازی کند ولی همین گروه است که توأمان خودش را در چندین گروه دیگر منتشر میکند. این گروهها تقسیمپذیر، خمینهای، گذرپذیر، و همواره گزینشیاند. یک گروه لایق، برخلاف یک وزیر دفاع یا مسئول امنیت ملی، برخلاف یک سرباز کهنهکار، خودش را منحصربهفرد، همیشگی، و مهم لحاظ نمیکند بلکه در عوض به آن خارجی وصل میشود که گروه را با امکانهای بیمعنایی، مرگ، و پراکندگی مواجه میکند، آن هم «دقیقاً بهعنوان نتیجهی گشودگیاش به روی دیگر گروهها». در عوض، فرد هم یک گروه است.