در عصر زیست-فناوریشناسی، زندگی شکل دراماتیکی به خود گرفته است. زندگی امروزی نه تنها با فناوری سر و کار دارد، بلکه همزمان با آن پدیدار می شود. مداخلات زیست-فناوریشناسانهی معاصر ماشینهای هوشمند، مواد پاسخدهنده، هیبریدها، سایبورگها، موجودات نیمهجاندار، زندگی نسبی، و آمیژهها را ایجاد میکنند: همهی دستههایی که به موجودات هیولاوَش اشاره میکنند که تظاهراتشان نا-پیوستگیهای فرگشتییمان و انواع فردیتهای زیستفناوری را هماهنگ می کند. با برجسته کردن روابط بین زندگی، فناوری و محیط، من در اینجا به بررسی پتانسیل آمیزش مواد و فرآیندهای زندگی در شیوههای طراحی میپردازم که این امر به آنچه من فناوریهای زندگی یا فناوریهای زندهسازی مینامم (فناوریهای زندگیبخش) منجر خواهد شد. فناوریهای زندگیبخش با طرح این پرسش که در آن، زندگی خود را به عنوان یک ویژگی نوپدید نشان میدهد، به هویت عملیاتی و خلاقانه زندگی تبدیل میشوند. محور اصلی این پرسش، حوزه سیاسی پیدایشِ این فناوریهای زندگیبخش است: یعنی پتانسیل فناوریهای زندگیبخش برای کشف اهداف جدید در مسیر پیدایش و همچنین ابداع اشکال جدیدی از اقدامات برای دستیابی به این اهداف. بنابراین روابط پیچیده بین ادراک و کُنِش در خطر است.
اندیشه ژیلبر سیموندون پتانسیل زیادی برای اندیشِش – یا بازاندیشی – روابط سیاسی درگیر در فرآیند پیوند مواد و فرآیندهای زندگی با فناوریشناسی دارد. می توان استدلال کرد که بحث های معاصر در مورد زیستفناوریشناسی دو موضوع اصلی کار سیموندون را ترکیب می کند: (۱) شیوه های وجود اشیاء فنی و (۲) مفهوم فردیت. یک جنبه کلیدی از اندیشه او حول به کارگیری مفهوم فرد در مفهوم شیء فنی می چرخد. این مشارکت عجیب، یک محیط مفهومی را برای اندیشیدن درباره معرفت شناسی پیدایشِ فناوریهای زندگیبخش به عنوان فردیتهای زیستفناوری باز می کند.