آیا خود زمان پتانسیل آن را دارد که ما را شگفتزده کند؟ تا چنین ظنی داشته باشیم، مسئولیتی فکری آغاز شده است که بدرستی ــ و حتی نهایتاً ــ فلسفیست. بنا بر تأکید نقد استعلایی، این سیر و سفر «همواره از قبل» آغاز شده است. این فرایند فقط باید یاد بگیرد که چه ماهیتی دارد. ولی این هم زمانبر است.
به یک آن میتوانیم تا تهش برویم: شهرها ماشینهای زماناند. برخی شهرها بهتر از باقیشان جواب میدهند و کارایی هر کدامشان منحصربهفرد بوده است. (بطور خاص دشوار نیست که بتوان فهمید چرا زمان و مقدار گرامری طی این فرایند به هم میریزند.)
پیچیدگی هیکل، برخلاف «سفر در زمان»، محدود به رواییسازیاش نیست، در عوض پیچیدگی هیکل موضوع نهایی روایتهای سفر در زمان ــ یا درام ــ است. برای نجاتدادن این قضیه از جزم غیرمنتظرهاش لازم است که بطور فرضی تأیید شود که چهبسا سفر در زمان «درباره» هیچ باشد. با فهمی سنجیده، چراکه نه. به این سیاق پیچیدگی هیکل مسئلهای نوظهور است، حداقل در بدو امر، و البته برای «ما». اگر اینجا گمان شود که خوانندهای وجود دارد که از تولیدی تئاتری و مضمونپردازی علنیاش ــ و باز تا حدی بیشتر، با مضمونپردازی تلویحیاش ــ توسط سفر در زمان در شانگهای برمیگردد و در این بین کسی هست که کمین کرده تا سر راه این خواننده سبز شود، آنوقت باید گفت که این خوانندة نمونة خیالی «ما»یی را طرح میزند که میتوانیم کارمان را با آن شروع کنیم. نیازی به دیدن فیلم لوپر نیست اگر حداقل میتوانید تظاهر کنید که فیلم را دیدهاید. به چیزی بیشتر از آشنایی با این قضیة کاملاً (تقریباً) پوچ نیاز نیست: شروع شد (شروعش هم دیده شده).