«ششلن در دیار گوم» و «ششلن و مردی از گوم» (دو داستان از نرت‌نامه‌ی آسی)

دگربار شُشلَن چنان نیک‌اندیشانه خویش را پذیره گشت که انگاشت به گیتی زورآورتر از او کس نباشد. دگربار شُشلَن بر آن شد تا تنها به نخجیر شود. دیرزمانی همه هِی بگشت و بگشت، لیک آن روز از بدبیاری هیچ مرغی یا دَدی ندید. سرانجام به جنگلی تاریک شد. میان جنگل بیشه‌ای بود و آن‌جا زرین‌گوزنِ جوانی سرگرم چریدن. شُشلَن اسب خویش بست، و آهسته و نهانی سوی زرین‌گوزن خزید. آن جانور کمابیش آماج پیکانِ اوی، و او خود آماده‌ی تیر افکندن، که جوانی به پیش گوزن زرین شد و ریسمانی ابریشمین به شاخ‌های گوزن بست و جانور از آن‌جا بُرد. شُشلن بسی شگفت‌زده و دلخور بر اسپ توسن خویش بنشست و در پیِ آن جوانِ ناآشنا روان گشت. آنان به دروازه‌ی روستایی رسیدند. آن‌جا ششلن از جوان پیش اوفتاده، بگفت؛ «پَسین خوش، ای دوست جوان و نیکِ من! توانی گفت که شب را در این‌جا با که به سر برَم؟» […]

 

دانلود مجموعه

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *