در سه فصل نخست بعضی از تصوراتی را در نظر میگیرم که به سنتی فلسفی جان بخشیدهاند که کانت و هگل تثبیتش کردند، مظهرش هستند، و اسمش را «ایدئالیسم» میگذارند. هدفم این است که جان دوبارهای به بعضی از این تصورات بدهم و زندگی تازهای در آنها بدمم. برای این کار منظر تازهای را در معرض دید میگذارم که آنها از آنجا نمایان شدند و لایق علاقه و توجه امروزماناند. در این راستا با رویکردی پسنگر دست به بازسازی عقلانی یک مسیر فکری منجسم و فزاینده میزنم و این مسیر را از بطن بافتی میتراشم که این خطسیر در آن جا خوش کرده است. در این راه عناصر نزدیک و گرامی برای کانت و هگل را بیرحمانه نادیده میگیرم چون این عناصر برای خط فکری مورد توجهم ضرورت ندارند. در انتهای فصل سوم مواد خام مفهومی استنباطشده از هر سه فصل را یکجا گرد میآورم تا به این مسئله روششناختی توجه بدهم که چطور باید درباره طبیعت، توجیه، ارزش ممکن چنین وظیفهای فکر کرد.